مکن زغصه شکایت

ساخت وبلاگ
دقیقا ۴۰ دقیقه اس زل‌زدم به یک‌صفحه سفید که بنویسم...اما نمیتونم. حس میکنم اشک‌به چشمم‌میاد از اینکه نمیتونم‌مثل قبل راحت بنویسم.دیگه این آهنگ‌مزخرف ابی هم‌مزید برعلت شده. فکر‌کنم این آخرین بار باشه که ابی گوش کنم :) از اینکه منو به یاد یکی که نباید می ندازه، عصبیم میکنه.آدم‌ها رو توموقعیت های خاص میشه شناخت. چقدر زشت و چقدر حیفه که در انتها، یک سری از دوستی ها انقدر تلخ تموم میشن.+ این اسکلا هم‌ول کن‌نیستن، هی زنگ‌پشت زنگ‌میزنن، کلافم‌کردن، امروز ظهر اومدن در خونه. اصرارشونو نمیفهمم واقعا بخاطر چیه! مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 14:29

بالینی شیراز ورودی بهمن قبول شدم (لبخند عمیق) +باید بیوفتم دنبال کارای انصراف از دانشگاه مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 14:29

این چند روز، بعضی از دوستام دائم پیام میدن و حمایتم میکنن و بهم تبریک میگن، خاطره و شکوفه و نگار بودنشون و حمایتشون بیشتره، پررنگ تره، واقعی تره. همکارم پیام تبریک قبولی داده بود و بعدم نوشته بود؛ خدا بخواد دیگه چپو راست اختلال و مرض میچسبونی بهمون چپ و راست راهکار درمان میدید. منم درجواب گفتم حالا میرم بالینی روش درمان هم یادمیگیرم، خدابزرگه، درست میشید.(خنده) ولی بعد از دیدن خبر قبولی خیالم یکم آسوده تر شده. مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 14:29

ولی هیچوقت همه ی خودتونو رو نکنین :) خوب نیست... بعد میوفتین به خودخوری که نباید این کارو می کردم و اشتباه محض بود!مورد بعدی هم اینکه، هیچ وقت دستاورداتونو در اختیار بقیه قرار ندین، گاهی خوبه آدم دروغ گفتنُ از بقیه یاد بگیره! این دوره و زمونه دروغگویی انگار نعمت حیاتی و یه جور سعادت محسوب میشه! رو راستی آدمو به قعر میکشونه و جلوی پیشرفت آدمو میگیره. انگار هرچی کَلّاش تر باشی، جامعه بهتر تو رو می پذیره. همین!توی ذهنم یه نفر یه پُتک گرفته دستش و داره مثل دیوونه‌ها داره همه‌چیز رو خراب می‌کنه... همه چیزو! مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 14:32

از آدمای مزخرفی که میخوان برای همه تصمیم بگیرن تا سر حد مرگ‌متنفرم آدمای خودخواهی که فاز برمیدارن و خودشون رو گم‌میکنن،لجن ترین آدم هان.

اینکه نمیتونم مسکن بخورم تا این سردرد افتضاحی که گرفتم تسکین پیدا کنه، رفته رو مخم.

مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 13:56

حسی که دارم عجیبه!

نفس کشیدن توو یه جو مسموم!

احساس بی ارزشی و پوچی باز اومده سراغم، حس میکنم شبیه روزای سیاه قبل از کارشناسی شدم.

کاش یکم از این حجم غصه روی دلم‌ کم شه.

هر یه کلمه ای که می نویسم با یه قطره اشک می نویسم... از شنیدن یه سری کلمات تا سر حد مرگ غصه دار میشم.

کاش زودتر تموم شن این روزا...

مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 13:56

‏دیگه نمی‌شه فهمید الان این حالِ بد، هورمونه، خاورميانه‌س، pmsئه، گرسنگیه، افسردگیه، تنهاییه، ملاله، دل‌تنگیه، چیه. مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 13:56

فاطمه دوشنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۱، 12:27 وقتی فاطی رو تو اون لباس دیدم، به یاد همه کل کل هامون، اهنگ گوش کردنامون، بیرون رفتنامون، سلیقه های عجیب غریبمون ، به یاد همه خربد های عطری که باهم داشتیم، همه پیام هام هامون و... افتادم، اشک توی چشمام حلقه زد و وسط هلهله و شادی نفهمیدم چی شد که اشکم چکید. مامانش بغلم کرده بود و خواهرش دستمال بهم داد، هی میگفتم جلو مهمونا ضایعس چیزی نشده باباااا. سریع نشستم روی صندلی و آروم آروم‌پاک کردم نیش اشک حلقه زده تو چشممو. س... میگفت خاک توسرت من خواهرشم ببین؟ کلی ام خوشحالم ، گفتم خاک توسر بی احساس تو یکی کنن ولی (با لودگی میگفتم) اینا اشک شوقه.وقتی با نامزدش اومدن سرمیز، گفتش فاطمه خانوم، تعریفتونو زیاد شنیدم گفتم فاطمه جان به من لطف دارن ولی خیلی خیلی خیلی هوای فاطمه مارو داشته باشین، هیچی دیگه فاطی هم میخواست بزنه زیر گریه و دستمو محکم فشار داد، گفتم ایشالله خوشبختی سفت یقه جفتتونو بچسبونه و دلخوشی و شادی تو زندگیتون زیاد باشه ...داداش فاطی هی میگفت ایشالله قسمت شما منم هی چشم غره میرفتم (نیشخند) به خانومش میگفتم بخدا دست گذاشته رو نقطه ضعف من ها اونم هی دستشو با حالت خاص از بالا میاورد پایین هی میگفت کیپ کالم فاطی جون، این بساطو ما با اون فاطی زیاد داشتیم حامد داره حرصتو درمیاره.دیشب میخواستم بهم خوش بگذره ولی آخرشب که اقای ف رو دیدم و به یاد پرروییش افتادم یکم ناراحت شدم ولی سعی کردم اصلا اون سمتی که اون هست رو نگاه نکنم و کلا آخرش دیگه از پشت میز جم نخوردم و کنار مری نشستم.مراسم جالبی بود، یه جا مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 18:46

فاطمه سه شنبه یکم فروردین ۱۴۰۲، 12:2 بهار دل انگيز كه آمدنش شادي آفرين است و دانه ي محبت را در دل ها ميكارد، با هزار «اميد و آرزو» از راه رسيده است… اميدوارم كه سال جديد، موسم براورده شدن آرزوهاي بزرگ براي شما باشد؛ از سلامتي و موفقيت تا رزق و روزي فراوان… مکن زغصه شکایت...
ما را در سایت مکن زغصه شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fateme19976 بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 18:46